اندر احوالات4 ماهگی کلوچه جون
عزیز دل مامان و بابایی محمدعماد جون
توی ٤ ماهگی دیگه شبها رو تقریبا ٦ساعت میخوابی ولی از ساعت ٥:٣٠دیگه هر٢ ساعت گرسنه ات میشه و وقتی نق میزنی میدونم که شیر میخوای
چند روزم هست که وقتی باهات بازی میکنیم با صدای بلند میخندی قربون خنده های نازت برم. هر شب هم تا بابا شهریار باهات کلی بازی نکنه خیال خوابیدن نداری
وقتی خوابی دلمون میخواد بشینم وساعتها نگاهت کنیم
اصلا هم طاقت روانداز نداری و مثل من و بابایی گرمایی هستی . توی خواب کم کم پاهاتو میاری بیرون عسلم
روزها هم وقتی بیدار میشی شروع میکنی به بازی و حرف ردن با خودت و وقتی هم که ما رو میبینی انقدر خوشگل برامون میخندی که انرژی کل روز رو بهمون میدی
الان دیگه با صدای بلند میخندی و همه رو به وجد میاری . به اسباب بازی هات و مخصوصا عروسکای بالای تختت عکس العمل نشون میدی و خیلی دوستشون داری عزییییییییییزم
اینم وقتایی که جلوی تلویزیون میذارمت و فوری ساکت میشی
چند روز پیش که ساناز جون اینا اومده بودن با سامین وساتین جون حسابی بازی میکردی و میخندیدی و اون چند روز به هممون خوش گذشت